پرهام نورافزا:
بازیگر، خواننده، مجری، دوبلور و....اینها فقط بخشی از فعالیتهای هنری «کامران تفتی» است.تفتی این سالها بیشتر به سراغ نقشهای ضدقهرمان رفته است و کمتر کسی از این بازیگر نقش مثبت به خاطر دارد.به قول خود این بازیگر: «بازی در نقشهای منفی و خاکستری برایم هیجانانگیزتر است.» او پس از سالها، امسال با یک فیلم دفاع مقدسی به نام «ماهورا» در جشنواره فیلم امسال حضور دارد.
ماهورا به ادوات جنگ نمیپردازد
فیلم سینمایی «ماهورا» ماجرای یک روز قبل از شروع جنگ تحمیلی را روایت میکند.سینمای دفاع مقدس ما اصولا سوار بر گرده سرداران و قهرمانان و شهیدان و کسانی هست که ما آنها را با آدرس درست میشناسیم، ولی واقعیت این است که ماهورا و بطن اصلی جنگ یک سری سرباز بیدرجه دارد و یک سری قهرمان بینام و نشان دارد که در واقع مردم هستند.و هرجای دنیا جنگی اتفاق میافتد، مردم آن کشور، نقش اصلی آن اتفاق هستند.
واقعیت ماهورا همین است.از دل مردم آمده است و نشان میدهد که چقدر عشق بر جنگ غالب است و مردمی که براساس اتفاقی که مستندی دارد و قوم عربهای خوزستان که مصداق عینی غیرت هستند مثل بقیه مردم ایران که سلامت باشند، این ماجرا را نشان میدهد.ماهورا به ادوات جنگ نمیپردازد.خمپاره و تانک و...دغدغه ماهورا نیست.بلکه مساله اصلی ماهورا مردم و عشق آنان به زندگی است.
خدا را شکر، هیات انتخاب جشنواره فجر، چشمش را بروی فیلم ما نبست
مساله اصلی من سیمرغ نیست.مساله من دیده شدن درست فیلم است.جایزه یک تشویق و یک حال خوب کن است.همه امکان کاندید شدن در این فستیوال را دارند.در فیلم ماهورا یک جماعت بسیار زیادی در یک شرایط بسیار سخت کار کردیم، تا این فیلم دیده بشود و حرف فیلم گفته بشود و این خیلی مهمتر از گرفتن جشنواره است.و برامون این مهم است که برای تک تک عوامل ماهورا که آن چیزی که میخواستیم بگویم به بار بنشیند و دیده شود.و خداروشکر هیات انتخاب چشمش را بر فیلم ما نبست.
سیمرغ برای من در ماهورا به دور از حرفهای شعاری، این است که مردمی که من نقششان را بازی کردم باورم کنند و این نقش را از من بپذیرند این اندازه تمام سیمرغها برای من میارزد.
بعد از ۹ سال به جشنواره آمدم
من سال ۸۷ با فیلم سینمایی «مرگ کسبوکار من است» و «گلوگاه» اولین ورودم را به جشنواره فیلم فجر تجربه کردم که برای بخش مکمل همان سال کاندید سیمرغ شدم.از آن سال در جشنواره، فیلمی نداشتم تا همین امسال که توسط حمید زرگرنژاد با ماهورا در این فستیوال هستم.علتش هم این است که درگیریهای تلویزیونی و تئاترم خیلی زیاد بود و سینماییهایی به من پیشنهاد شد، آنقدری نبود که به سمت جشنواره بیایند و لحنشان لحن فیلمهای جشنواره نبود و در واقع قسمتم نبود.
ماهورا شروع محکم و فوقالعادهای است برای من.من در ماهورا عربی را بازی کردم که حداقل میدونم عربهای خوزستان خیلیها با بازیام ارتباط برقرار میکنند.و من لحجهام، لباسی که به تن کردم، جنس زیستنم و....را با تمام جان سعی کردم شبیه این عزیزان باشد و واقعی باشم.برای من بیشترین ارزش و اهمیت در جشنواره سی و ششم این است که واقعیت کاری که کردم را ببینند.
به موسیقی آمدم تا حرفهای دلم را بزنم
من از هفت سالگی به واسطه پدرم تجربه تئاتر داشتم از همان زمانها ساز میزدم و از فضای موسیقی دور نبودم.منتها احساس میکردم همیشه باید بازیگری باشد و تمام تمرکزم را گذاشتم بر بازیگری تا همین سالهای اخیر.
همچنان موسیقی را تمرین میکردم و تمام تلاشم را کردم که برای دل خودم اندوختهای از موسیقی داشته باشم و اگر کاری به من پیشنهاد شد و بهعنوان خواننده قرار است بازی کنم، نروم ساز الکی بزنم.تا اینکه فیلم «آلما» را با پژمان بازغی بازی کردیم که در نقش خواننده بودم.در آن کار با گیتار خواندم و سه ترک خواندم.و بچههای آن فیلم خیلی استقبال کردند و به من گفتند حیف است این موسیقیها را همینجوری بگذارید.ولی من خیلی میترسیدم زیرا از همان اول یک اسلحه سمت من گرفته بودند کهای وای این بازیگر هم خواننده شد و من اولین کاری که کردم این بود که گفتم من نه از خانه مامانم قهر کردم نه چیزی...فقط میخواهم حرفای قلبم را با این طریق به طرفدارانم بزنم.
در آلبوم عکس زمستونی تهران ما ۵۰ تا ترانه را کار کردیم تا این ۱۱ تا قطعه درآمد.و سال ۹۵ اولین کنسرتم برگزار شد.من شب اجرای کنسرتم همش دلواپس این بودم که نکند طرفدار من نیاد و اگر بیایند نکند آهنگهای من را حفظ نکند.وقتی کنسرت شروع شد همه آهنگهای من را حفظ بودند و نمیتوانم این حس را بگویم.من در بازیگری این را تجربه کرده بودم که میشود خلق کرد و از این خلق کردن لذت برد ولی در روی استیج کاملا متفاوت است زیرا تو نقش یک کنسرت هستی و تمام مردم و نوازنده و...آمدند برای تو و صدای تو شنیده بشود.
اولین کنسرت من خیلی برام بزرگ بود و نمیتوانم وصفش کنم.از هیچ کمتر شروع کردم و الان خداروشکر لطف مردم شامل حال من شده است.
اگر مردم نگاهم نکنند، به هیچ دردی نمیخورم
نظر من این است که عمر آدم خیلی زود تمام میشود.مثلا همین چند وقت پیش «حسن جوهرچی" عزیز از میان ما رفت که ما با هم سریال «آرام میگیریم» را بازی کردیم و هنوز من نمیتوانم باور کنم.خیلی فرصت کمی داریم و من هر چقدر بتوانم کار کنم انجام میدهم نه به خاطر اینکه مردم اسم من را یادشان بماند به خاطر اینکه بیهوده عمر نکنم.از نظر خودم این کارها خوب است.اگر من صدام بتواند کمک کند چرا خوانندگی نکنم.اگر اجرام بتواند کمک کند چرا آنجام ندهد.اینها همشون یک مجموعه است و کار هنری کردن بهم پیوسته است.هر چند خیلی از من دور است که لقب هنرمند داده شود ولی واقعیتش این است که درسم، زندگیم و خانوادهام براین اساس گذاشته شد که اگر استعدادی است و اگر هنری هست برای مردم هزینه شود و به نظر من، من آدم مهمی هستم و در واقع سرمایه این کشورم زیرا مردم من را نگاه کردند و نگاه مردم آدم را مهم میکند و اگر مردم نگاهم نکنند واقعا به درد خاصی نمیخورم و به این حمایت مردم احتیاج دارم.و احساس میکنم هر چقدر کار کنم کم است.
چندین فیلمنامه سریال به من رسیده است که مشغول بررسی آن هستم و کار آلبوم جدید را دارم انجام میدهم که اجازه بدهید توضیحاتش را در زمان مناسبتر بدهم.