نگاه، نقد و یادداشت مطالب فرهنگ و هنر
نگاه، نقد و یادداشت مطالب فرهنگ و هنر

نگاه، نقد و یادداشت مطالب فرهنگ و هنر

از آغاز تا پایان مامور 007 معجونی از هیجان، تجملات، خشونت و هوس

پرهام نورافزا

شخصیت جیمز باند معجونی از هیجان، تجملات، خشونت و هوس است. او به هیچ‌وجه اخلاق‌گرا نیست بلکه فقط موفق است. جیمز باند البته هنگام وداع با مخاطبانش چهره‌ای دیگری پیدا می‌کند. هیجان در آخرین سری از این مجموعه کمرنگ‌تر از مجموعه‌های قبلی است، هر چند هنوز هم وجود دارد. تجملات نسبت به هیجانات کاهش بیشتری را نشان می‌دهند و خشونت هم در همان سطح پایین آمده اما هوس، تقریبا در این سری از کارها غایب است. آخرین جیمز باند حتی تا حدودی اخلاق‌گرا هم شده، عاشق است و فداکارانه می‌میرد. به نظر می‌رسد که تمام این خصوصیات غافل‌گیرکننده، موقع خداحافظی در او به وجود آمده‌اند. هیجانات و صحنه‌های اکشن در فیلم‌های جیمز باند اگرچه با کلیت سینمایی اکشن پیوند‌هایی پیدا می‌کند اما در کل یک سبک به‌خصوص را نشان می‌دهد. مثل خیلی از قهرمانان تیپیکال اکشن که نیروهای امنیتی هستند، مامور 007 قابلیت‌های مختلفی دارد؛ هم در زدوخوردهای تن به تن، هم در هنگام رانندگی با اتومبیل و موتورسیکلت یا حتی هواپیما و هم در تیراندازی و البته استفاده از امکاناتی خاص که برای او طراحی شده‌اند. او بدون برخورداری از نیروهای جادویی مثل کاراکترهای افسانه‌ای سینمای چین یا قابلیت‌های فرابشری مثل ابرقهرمانان آمریکایی یا غلوهای بیش از حد مثل قهرمانان سینمای هندوستان، یک نفر با قابلیت‌های ویژه و غلوهای سینمایی متعادلی است که به شکل نرمی روی خط خالی‌بندی حرکت می‌کند و گاهی یواشکی یک قدم هم آن طرف خط می‌گذارد و بلافاصله برمی‌گردد سرجایش. از حدود ۶۰ سال پیش تاکنون سلیقه مخاطبان سینما هم مترقی‌تر شده یا لااقل فرق کرده است و به همین دلیل غلوهای اکشن در کار جیمز باند تفاوت‌هایی را به خود دیده‌اند. یکی از ویژگی‌های سبکی جالب در اکشن‌های جیمز باند، پرواز او با موتورسیکلت است که تقریبا در اکثر نسخه‌ها دیده می‌شود.

اشرافیت و آراستگی به قدری در شخصیت جیمز باند عنصر مهمی است که جرج لازنبی کسی که نقش جیمز باند را در فیلم «در خدمت سرویس مخفی ملکه» بازی کرد، قبل از این فیلم اصلا بازیگر نبود و برای آنکه تهیه‌کننده را تحت تاثیر قرار دهد، کت‌وشلوار پوشید، ساعت رولکس به دستش انداخت و مدل مویی جدید انتخاب کرد تا بتواند تهیه‌کننده را برای بازی در این نقش متقاعد کند و بلاخره موفق هم شد. 


معجونی از هیجان، تجملات، خشونت و هوس

اما در مورد خشونت جیمز باند حرف و حدیث‌ها فراوان‌تر است. او به‌شدت بی‌رحم است و داستان‌ها سعی دارند این بی‌رحمی را جذاب جلوه بدهند. مامور ۰۰۷ برخی از شخصیت‌های منفی را به روش‌های کاملا وحشتناک و سادیسمی از سر راه برداشته است. درحالی که فقط کافی بود آنها را با شلیک یک گلوله از بین ببرد. در مورد بی‌بندوباری‌های شخصیت جیمز باند و عیاشی‌های غیراخلاقی‌اش هم می‌توان بخش قابل توجهی از قضیه را به مردانه بودن دایره مخاطبان این مجموعه نسبت داد. 

 خلق این شخصیت و نگارش رمان جیمزباند مامور 007 از سال ۱۹۵۲ شروع شد. در این سال فلمینگ که خودش سابقا یک جاسوس انگلیسی بود، پس از سال‌ها زندگی مجردی قصد داشت ازدواج کند و از آنجایی که به زندگی متاهلی عادت نداشت و کمی از آن می‌ترسید، برای فرار از فکر و خیال‌های بدبینانه و اضطراب‌آور شروع به نوشتن رمانی براساس خاطرات خود در دوران خدمتش در نیروی دریایی ارتش بریتانیا در زمان جنگ جهانی دوم کرد. نتیجه فرار از این اضطراب، تولد رمان کازینو رویال در سال ۱۹۵۳ بود و شخصیت باند تا انتها باقی ماند. 

نکته دیگر در مورد این شخصیت این است که او خودش را همه جا با نام و نام خانوادگی معرفی می‌کند حال آنکه از یک مأمور امنیتی چنین توقعی نمی‌رود. این تا حدود زیادی به جذابیت‌های داستانی برمی‌گردد نه امر واقع؛ اما با بی‌نام و نشان و بی‌خانواده بودن جیمز باند هم مرتبط است. 

 ایان فلمینگ رمان‌نویس و خبرنگار بریتانیایی که خالق اصلی و اولیه جیمز باند بود، نام یک پرنده‌شناس آمریکایی را برای شخصیت مورد علاقه‌اش انتخاب کرد و در این رابطه گفت که قصد داشته کسل‌کننده‌ترین نام و شخصیت قابل تصور را برای باند رقم بزند. 

 به عبارتی این یک نام پرطمطراق و حماسی یا لمپنی نبود، یک نام انگلیسی کاملا عادی و کسل‌کننده بود که به عمد این چنین انتخاب شد. با اینکه نام جیمز باند از یک پرنده‌شناس آمریکایی انتخاب شده بود، این شخصیت کاملا انگلیسی به‌حساب می‌آید و فاصله‌اش را با کاراکترهای مشابه آمریکایی که عمدتا مأمور سیا هستند، حفظ کرده است. 

حتی نقش جیمز باند به بازیگران سرشناس آمریکایی مانند کلینت ایستوود، آدام وست و برت رینولدز پیشنهاد شد، اما هیچ‌کدام از آنها این پیشنهاد را نپذیرفتند، چون اعتقاد داشتند که تنها یک بازیگر انگلیسی باید این نقش را بازی کند. 

با این حال جالب توجه است که این شخصیت با وجود انگلیسی بودن خصائص و آمریکایی بودن نامش، از یک جاسوس خبره با اصالت روسی در عالم واقعیت اقتباس شده است. فلمینگ که در دوره جنگ به‌عنوان دستیار مدیر واحد اطلاعات نیروی دریایی خدمت می‌کرد، شایعاتی در مورد یک جاسوس حرفه‌ای و بسیار باهوش شنیده بود که ظاهرا در اوایل دهه 900 میلادی برای دولت بریتانیا جاسوسی می‌کرد. نام این جاسوس متولد روسیه، سیدنی ریلی بود که در جامعه جاسوس‌ها از او به‌عنوان یک استاد مسلم و با لقب آسِ جاسوس‌ها یاد می‌شد. فلمینگ با جمع‌آوری اطلاعاتی در مورد ماجراجویی‌های ریلی، شخصیت جیمز باند را پایه‌ریزی کرد.

 

سیاهپوست زن به جای جیمزباند 007

اما وقتی این خصوصیات باند را مورد بررسی قرار می‌دهیم، جایگزینی او با یک مامور زن سیاه‌پوست مقداری ناهمگون به نظر می‌رسد. سری آخر این مجموعه سعی داشته که شخصیت مردانه مامور ۰۰۷ را در یک باند زنانه و غیرسفیدپوست فرود بیاورد. باند در یک جایی از کار خود را بازنشسته می‌بیند و وقتی به دلایلی ناچار به بازگشت می‌شود، می‌فهمد که زن سیاه‌پوست با کد امنیتی ۰۰۷ جایگزین شده است. به هر حال اتفاقاتی رخ می‌دهد و وقتی که جیمز باند با زندگان جهان وداع می‌کند، به عبارتی این کد را به نفر بعدی تحویل داده است؛  حال در سری‌های جدید مجموعه جیمزباند باید دید این مامور 007 سیاهپوست بااندامی نحیف و زنانه آیا می‌تواند از پس صحنه‌های اکشن و زدوخوردهای مردانه آنچنان برآید که مخاطبان وسیع‌ و گسترده مجموعه فیلم‌های جیمزباند بدون ریزش تماشاگر سرجایشان باقی بمانند.

بری نلسون، شان کانری، باب سیمونز، دیوید نیون، جورج لازنبی، راجر مور، تیموتی دالتون، پیرس برازنان و دنیل کریگ از سال 1954 تا سال 2021 میلادی ایفاگران کاراکتر مجموعه فیلم‌های جیمزباند مامور 007 بودند.  در نگاه اول قبولاندن و جایگزین کردن شخصیت زن سیاهپوست  به عنوان مامور 007 برای مخاطبان فیلم‌های جیمزباند با آن پیشینه‌ای که طی سال‌ها همه 9 بازیگر مرد در نقش جیمزباند داشتند قابل فهم و درک نخواهد بود و اساسا نمی‌توان تصور کرد که در عقبه ذهن کارگردان  برای این جایگزینی چه می‌گذرد و چه اولویتی وجود دارد.

تریبون؛ مانع مظلوم‌نمایی

پرهام نورافزا

سال‌ها پیش یکی از شاعران مطرح کشور اصرار داشت بگوید در تلویزیون ممنوع‌التصویر است. به دلیل کنجکاوی خودم موضوع را پیگیری کردم. اصلا چنین چیزی هیچ‌وقت واقعیت نداشت. آن شاعر مطرح یا به برنامه‌ها دعوت نمی‌شد یا خودش با واسطه این دعوت‌ها را رد می‌کرد. او از این موقعیت برای خودش اعتباری کسب کرده و مدعی استقلال و آزادگی هم شده بود. از آن طرف ماجرا هم گاهی اسم‌هایی در فهرست ممنوع‌های رسمی یا غیررسمی رسانه ملی قرار می‌گیرند که بسیار تعجب‌آور است. چهره‌هایی که برای خودشان هم خطری ندارند و اصلا چیزی برای گفتن ندارند و پشت این ممنوعیت برای خودشان اعتبار و منزلت می‌سازند. این چهره‌های ممنوع شامل همه گروه‌ها و هنرها و دسته‌ها هستند و شاید بسیاری‌ از آنها  دل‌شان بخواهد که تا آخر عمرشان ممنوع‌‌الصدا و تصویر باشند تا بتوانند از منافعش استفاده کنند. 

حالا وظیفه معاونت سیاسی در دوره جدید این است که این جماعت را خلع سلاح و دست‌شان را رو کند. حضور آنها در برنامه‌های مختلف و پخش صدا و تصویرشان عیار واقعی‌شان را نمایان می‌کند. دادن تریبون صداوسیما به این جماعت فارغ از پیامی که به جامعه و رسانه‌ها ارسال می‌کند می‌تواند ابزاری باشد برای برداشتن نقاب کسانی که به این واسطه مظلوم‌نمایی یا قهرمان‌سازی می‌کنند. چهره‌هایی که انگار به خاطر مردم به رسانه ملی نه گفته‌اند و بیشتر از آن مدعی هستند که صداوسیما به خاطر حمایت آنها از مردم سراغ‌شان نمی‌آید. این بار شاید صرفا صحبت از دایره بازتر و جامعه چندصدایی نباشد بلکه سلاحی است برای خلع سلاح کردن مدعیان بی‌رسانه که در واقعیت حرف خاصی برای گفتن ندارند. 


دفاع از اصول، نه توجیه فرد

پیوند زدن فرد به همه ارکان انقلاب یکی از آفات مدیریتی سال‌های اخیر است. آفتی که دامن کشور را گرفته و متاسفانه رسانه ملی نیز در این امر سهیم بوده است. در ماجرای کرونا شاهد نمونه‌های اینچنینی بودیم. مسئولانی که به جای پاسخگویی درباره عملکردشان، پای نظام و شهدای راه سلامت را وسط می‌کشیدند و پشت این سنگر پنهان می‌شدند. در این میان رسانه رسمی نظام باید با تفکیک حرمت فرد و جایگاه انقلاب و با حفظ احترام جایگاه حقیقی و حقوقی مدیر یا نماینده مجلس یا وزیر، به دنبال بیان حقیقت باشد، نه توجیه عملکرد ضعیف این دست از مسئولان. اگر برای مردم روشن شود که یک مدیر در ساختار جمهوری اسلامی اشتباه کرده و احتمالا به اندازه خودش مجازات هم شده، دیگر عملکرد ضعیف فلان مسئول را به پای همه انقلاب نمی‌نویسند. عجیب اینکه چرا باید رسانه ملی خودش را خرج یک مدیر ضعیف یا عاشق صندلی کند؟ روشنگری رفتارها و گفتارهای یک مدیر، تضعیف نظام نیست و درک این مهم به معنی مقابله با همه فشارهای بیرونی و درونی است. فشارهایی که به دلیل وجود منافع مشترک شکل می‌گیرد، اما در قالب یا به نام دفاع از جمهوری اسلامی و حکومت. مرزبندی بین این دو موضوع، کار اصلی معاونت سیاسی در برنامه‌ریزی‌هایش است. برنامه‌ای که البته مدیران خود سازمان صداوسیما هم شامل آن می‌شوند. 


عقب ماندن از شبکه‌های اجتماعی

شکست مطلق یک رسانه رسمی، زمانی است که یک گوشی تلفن یا یک پلتفرم، زودتر، بهتر و موثرتر از او عمل کند. حالا در ذهن‌تان مرور کنید که چند نمونه از این مثال‌ها را در سال‌های اخیر در فضای مجازی دیده‌اید. ماجرای ترور دانشمند فرزانه هسته‌ای شهید فخری‌زاده، اعتراضات دی‌ماه 96 یا آبان 98 تنها نمونه‌هایی از این دست عقب افتادن‌هاست. شبکه مجازی خودش را تحمیل کرده است. بی‌توجهی به این ظرفیت و البته حریف بزرگ، نتیجه‌ای جز شکست و استیصال ندارد. فضای مجازی چه مزیت‌ها و ویژگی‌هایی دارد که رسانه ملی ندارد. مشکل سازمان صداوسیما سخت‌افزاری است یا نرم‌افزاری؟ دلیل عقب افتادنش از رسانه‌های مجازی چیست؟ استفاده از روش‌های سنتی و علاقه بیش از حد به بروکراسی و کاغذبازی‌های مرسوم، نفس خبررسانی را می‌گیرد و بیشتر وقت خبرنگار یا سردبیر صرف گرفتن مجوز یا چانه زدن برای تولید یا پخش خبرش می‌شود. 

رسانه‌های مجازی و شبکه‌های اجتماعی یک واقعیت هستند و رسانه ملی با استفاده از دستورالعمل یا توبیخ نمی‌تواند با آنها مقابله کند. کٌند کردن در ارسال اخبار یا پایین نگه داشتن آنها هم دردی از رسانه ملی دوا نمی‌کند بلکه باید به این عرصه ورود کند. استفاده از یک سوژه و موضوع سوخته یا فیلمی که تاریخ مصرفش گذشته برای معاونت سیاسی رسانه ملی باید یک خط قرمز باشد و خود را به سرعت شبکه‌های اجتماعی برساند.