پرهام نورافزا
سالها پیش یکی از شاعران مطرح کشور اصرار داشت بگوید در تلویزیون ممنوعالتصویر است. به دلیل کنجکاوی خودم موضوع را پیگیری کردم. اصلا چنین چیزی هیچوقت واقعیت نداشت. آن شاعر مطرح یا به برنامهها دعوت نمیشد یا خودش با واسطه این دعوتها را رد میکرد. او از این موقعیت برای خودش اعتباری کسب کرده و مدعی استقلال و آزادگی هم شده بود. از آن طرف ماجرا هم گاهی اسمهایی در فهرست ممنوعهای رسمی یا غیررسمی رسانه ملی قرار میگیرند که بسیار تعجبآور است. چهرههایی که برای خودشان هم خطری ندارند و اصلا چیزی برای گفتن ندارند و پشت این ممنوعیت برای خودشان اعتبار و منزلت میسازند. این چهرههای ممنوع شامل همه گروهها و هنرها و دستهها هستند و شاید بسیاری از آنها دلشان بخواهد که تا آخر عمرشان ممنوعالصدا و تصویر باشند تا بتوانند از منافعش استفاده کنند.
حالا وظیفه معاونت سیاسی در دوره جدید این است که این جماعت را خلع سلاح و دستشان را رو کند. حضور آنها در برنامههای مختلف و پخش صدا و تصویرشان عیار واقعیشان را نمایان میکند. دادن تریبون صداوسیما به این جماعت فارغ از پیامی که به جامعه و رسانهها ارسال میکند میتواند ابزاری باشد برای برداشتن نقاب کسانی که به این واسطه مظلومنمایی یا قهرمانسازی میکنند. چهرههایی که انگار به خاطر مردم به رسانه ملی نه گفتهاند و بیشتر از آن مدعی هستند که صداوسیما به خاطر حمایت آنها از مردم سراغشان نمیآید. این بار شاید صرفا صحبت از دایره بازتر و جامعه چندصدایی نباشد بلکه سلاحی است برای خلع سلاح کردن مدعیان بیرسانه که در واقعیت حرف خاصی برای گفتن ندارند.
دفاع از اصول، نه توجیه فرد
پیوند زدن فرد به همه ارکان انقلاب یکی از آفات مدیریتی سالهای اخیر است. آفتی که دامن کشور را گرفته و متاسفانه رسانه ملی نیز در این امر سهیم بوده است. در ماجرای کرونا شاهد نمونههای اینچنینی بودیم. مسئولانی که به جای پاسخگویی درباره عملکردشان، پای نظام و شهدای راه سلامت را وسط میکشیدند و پشت این سنگر پنهان میشدند. در این میان رسانه رسمی نظام باید با تفکیک حرمت فرد و جایگاه انقلاب و با حفظ احترام جایگاه حقیقی و حقوقی مدیر یا نماینده مجلس یا وزیر، به دنبال بیان حقیقت باشد، نه توجیه عملکرد ضعیف این دست از مسئولان. اگر برای مردم روشن شود که یک مدیر در ساختار جمهوری اسلامی اشتباه کرده و احتمالا به اندازه خودش مجازات هم شده، دیگر عملکرد ضعیف فلان مسئول را به پای همه انقلاب نمینویسند. عجیب اینکه چرا باید رسانه ملی خودش را خرج یک مدیر ضعیف یا عاشق صندلی کند؟ روشنگری رفتارها و گفتارهای یک مدیر، تضعیف نظام نیست و درک این مهم به معنی مقابله با همه فشارهای بیرونی و درونی است. فشارهایی که به دلیل وجود منافع مشترک شکل میگیرد، اما در قالب یا به نام دفاع از جمهوری اسلامی و حکومت. مرزبندی بین این دو موضوع، کار اصلی معاونت سیاسی در برنامهریزیهایش است. برنامهای که البته مدیران خود سازمان صداوسیما هم شامل آن میشوند.
عقب ماندن از شبکههای اجتماعی
شکست مطلق یک رسانه رسمی، زمانی است که یک گوشی تلفن یا یک پلتفرم، زودتر، بهتر و موثرتر از او عمل کند. حالا در ذهنتان مرور کنید که چند نمونه از این مثالها را در سالهای اخیر در فضای مجازی دیدهاید. ماجرای ترور دانشمند فرزانه هستهای شهید فخریزاده، اعتراضات دیماه 96 یا آبان 98 تنها نمونههایی از این دست عقب افتادنهاست. شبکه مجازی خودش را تحمیل کرده است. بیتوجهی به این ظرفیت و البته حریف بزرگ، نتیجهای جز شکست و استیصال ندارد. فضای مجازی چه مزیتها و ویژگیهایی دارد که رسانه ملی ندارد. مشکل سازمان صداوسیما سختافزاری است یا نرمافزاری؟ دلیل عقب افتادنش از رسانههای مجازی چیست؟ استفاده از روشهای سنتی و علاقه بیش از حد به بروکراسی و کاغذبازیهای مرسوم، نفس خبررسانی را میگیرد و بیشتر وقت خبرنگار یا سردبیر صرف گرفتن مجوز یا چانه زدن برای تولید یا پخش خبرش میشود.
رسانههای مجازی و شبکههای اجتماعی یک واقعیت هستند و رسانه ملی با استفاده از دستورالعمل یا توبیخ نمیتواند با آنها مقابله کند. کٌند کردن در ارسال اخبار یا پایین نگه داشتن آنها هم دردی از رسانه ملی دوا نمیکند بلکه باید به این عرصه ورود کند. استفاده از یک سوژه و موضوع سوخته یا فیلمی که تاریخ مصرفش گذشته برای معاونت سیاسی رسانه ملی باید یک خط قرمز باشد و خود را به سرعت شبکههای اجتماعی برساند.