پرهام نورافزا:
معضل بیکاری چند صباحی است که در ادبیات اقتصادی و اجتماعی جامعه ریشه دوانه و باعث شده تا تعداد زیادی از جوانان جویای کار پشت درهای بسته بازار اشتغال باقی بمانند. این موضوع آنچنان بغرنج و فرسایشی شده که رهبر معظم انقلاب آن را بهعنوان یکی از مهمترین آسیبهای اجتماعی معرفی کردهاند و از ضرورت برنامهریزی مناسب برای حل و فصل آن سخن به میان آوردند.
این چالش که در تمامی اقشار جامعه ریشه دوانده و جمعیت تحصیلکرده کشور بهعنوان متراکمترین بخش جامعه را از گزند خود بینصیب نگذاشته و باعث شده تا آمار نگرانکنندهای از میزان بیکاران تحصیلکرده در جداول آماری ثبت شود.
براساس آمار، 36 درصد از مجموعه بیکاران کشور را افرادی با تحصیلات عالیه تشکیل دادهاند و 27 درصد از بازار بیکاری به افرادی اختصاص یافته که دارای مدرک دیپلم و پیشدانشگاهی هستند. بیکاران تحصیلکرده که در راس هرم قرار گرفتهاند در مجموع رقمی در حدود یک میلیون و 185 هزار نفر هستند که این یعنی زنگ خطر جدی برای جامعهای که بیشتر جمعیت آن را جوانان تشکیل میدهند.
اما چرا در جامعه 224 هزار فوقدیپلم بیکار، 790 هزار لیسانس بیکار، 158 هزار فوقلیسانس و دکتری تخصصی بیکار وجود دارد؟
یقینا مهمترین علت این موضوع را میتوان در عدم انطباق میزان صندلیهای دانشگاهی با تعداد صندلیهای خالی در بازار کار جستوجو کرد. این موضوع یعنی اینکه هنوز که هنوزه فعالان عرصه اقتصاد و آموزشعالی نتوانستهاند به تعاملی سازنده بهمنظور هماهنگی بازار کار با صندلیهای دانشگاهی دست پیدا کنند.
متاسفانه در ادبیات اشتغال ایران این نکته بارها تاکید شده است که فارغالتحصیلان دانشگاهی صرفا به دنبال مشاغل پشتمیزی نباشند و مشاغل دیگر مرتبط با حوزه تحصیلی خود را جویا شوند. این در حالی است که بازار کار در شاخههای مختلف به مرز اشباع رسیده و عملا دیگر مدرک تحصیلی افراد برای آنان نه آب دارد و نه نان و باید از آن بهعنوان وسیلهای لوکس برای نمایش میزان علمشان بر روی طاقچه منزلشان بهره ببرند.
با کمی کنکاش در بازار کار به راحتی میتوان به این نکته دست یافت که بسیاری از فارغالتحصیلانی که هماکنون مشغول به فعالیت هستند در زمینههایی به کار گرفته شدهاند که هیچگونه ارتباطی با مدرک دانشگاهیشان ندارد. این موضوع یعنی اتلاف انرژی و سرمایه فردی، اجتماعی و ملی که نهتنها پیشران موفقیت در جامعه نمیتواند به حساب آید بلکه سرعتگیری است که فرد را وادار میکند، بخش عمدهای از آموزشهای خود را به کنار گذاشته و از صفر موارد دیگری را تحصیل کند تا بتواند فضایی برای تنفس در بازار کار پیدا کند.
نمونه بارز این موضوع را میتوان در فرد پاکبانی دید که چندی پیش اسمش در فضای رسانهای کشور منتشر شد. وی که دارای فوقلیسانس برنامهریزی شهری بود به دلیل عدم وجود بازار کار مجبور به دست گرفتن جارو شد تا چرخ زندگی برایش لنگ نزد. یقینا او و افرادی مانند او که در جامعه ما کم هم نیستند هماکنون در مشاغلی غیر از حرفه تخصصی خود مشغول به فعالیت هستند چشم به راه تحولی در بازار کار هستند. این تحول رخ نخواهد داد مگر اینکه زنجیره دانشگاه، صنعت و اقتصاد با یکدیگر درست پیوند بخورند و زمینهساز حرکت درست چرخ دندههای اشتغال در جامعه شوند. از سوی دیگر افرادی نالایق و کمتجربه در بسیاری از شغلهای دولتی، نهادها و سازمانهای نیمهدولتی و شرکتهای خصوصی به لحاظ واسطه و داشتن رانت در فلان نهاد بدون داشتن مدرک و علم و دانش مربوطه مشغول به کار و فعالیت هستند که به دلیل بازار بیمار کار و مشاغل جامعه ما بدون آن که آب در دل مدیران و مسئولان بالادستی تکان بخورد بر مسند کار سوارند و برای خود یکهتازی میکنند این گونه افراد نالایق نابخرد هستند که با هدر دادن بودجههای دولتی و در مشاغل دولتی بودجه بیتالمال برای آزمون و خطای خود دست به طرحها و کارهایی میزنند که خروجیاش به جز داشتن و تحمیل بار مالی هنگفت و نیز رکود و رخوت فضای کاری درجامعه چیزی در چنته نخواهند داشت و اینجاست که شایستهسالاری و داشتن علم و دانش و به طبع آن هوشیاری و آگاهی کامل هرکس در رشته تخصصی خود نمود عینی پیدا میکند که متاسفانه نمومنهایی از این دست در جامعه امروزی ما به عینه میتوان مشاهده کرد.
هماکنون براساس آمار چهار میلیون و ۸۳ هزار و ۱۲ نفر در مقاطع مختلف در حال تحصیل هستند که این آمار به تفکیک در دوره کاردانی شامل ۷۴۸ هزارو ۶۷۷ نفر، دوره کارشناسی شامل دو میلیون و ۳۳۵ هزار و ۷۲۹ نفر، دوره کارشناسیارشد شامل ۷۶۴ هزار و ۲۳۳ نفر، دوره دکتری حرفهای شامل ۹۳هزار و ۹۲۶ و دکتری تخصصی شامل ۱۴۰ هزار و ۴۴۷ نفر است که بهزودی بعد از اتمام تحصیل روانه بازار کار میشوند هرچند که تعدادی از افراد حاضر در این آمار در زمره کسانی هستند که در حین تحصیل مشغول به کارند. اما یقینا بخش عمدهای از این سیل جمعیتی بهزودی روانه بازار کار خواهند شد در حالی که هیچ فرش قرمزی برای آنان پهن نشده و صف یک میلیون و 100 هزار نفری پیش از آنها چشم به راه گشایشی برای اشتغال ماندهاند.
یقینا ایجاد تحول در رویکرد تحصیل و اشتغال باید در بازه زمانی کوتاهی تحقق یابد و به فرجام برسد وگرنه میزان صندلیهای خالی که امروز بهعنوان یک چالش اساسی در بین واحدهای دانشگاهی خودنمایی میکند بیش از پیش نمایان خواهد شد و افراد به این نکته میرسند که دیگر کسب علم نمیتواند ابزاری برای رفاه حال و آرامش آینده باشد چراکه فصلی برای برداشت محصول آنان تعریف نشده است.